loading...
هرچه میخواهددل تنگت بگو!!
دربه در بازدید : 169 جمعه 16 فروردین 1392 نظرات (4)

بهش گفتم: امام زمان عج رو دوست داری؟
گفت: آره ! خیلی دوسش دارم
گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟
گفت: آره!
گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟
گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله
گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد
گفت: چرا؟
براش یه مثال زدم:
گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره.عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟ بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله…
دیدم حالتش عوض شده
بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو باور می کنی؟
گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه
گفتم: پس حجابت….
اشک تو چشاش جمع شده بود
روسری اش رو کشید جلو
با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره
از فردا دیدم با چادر اومده
گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!
خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره
می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه

دربه در بازدید : 137 شنبه 09 فروردین 1393 نظرات (1)

میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده.

داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه.

مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟

آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو.

 مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده.

لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده!

همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند.

کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده.

بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :

 سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه.

کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟!

علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم.

می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم. دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم.

ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟!

گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟!

علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟!

داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟!

کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه.

کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت.

حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره.

روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟!

روزی که دلامون لرزید، یادته؟!

روزای خوب عاشقیمون، یادته؟!

نقشه های آیندمون، یادته؟!

علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند.

یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری.

یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه!

می گفتی که من بخندم.

علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم.

هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام.

روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت

ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات.

دارم به قولم عمل می کنم.

هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ.

پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم.

نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه.

همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام.

وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان!

عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده.

می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….

پدر مریم نامه تو دستشه ،

کمرش شکست ،

بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه.

سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده

که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه.

آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود.

نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود.

هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود.

پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود.

حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده.

حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت!

مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند


دربه در بازدید : 149 پنجشنبه 05 دی 1392 نظرات (0)

 دنیا نامردم اگه با این صدای خنده نرقصونمت!


هرکیم می گه بده حتما داور بدیه!


اگه دوست خل و چل داری بدون همچی داری


بادل کسی بازی نکن تا با دلت بازی نکنن،این تجربه ی منه.بخدااااااااااااااااا!!!!

دربه در بازدید : 174 پنجشنبه 05 دی 1392 نظرات (0)

مثل همیشه بفکر وبلاگم.حتی تو امتحانات سخت امسال.

صبوری هم سرم نمیشه

چه ربطی داشت؟

عالمی گرم دم توست.دمت گرم حسین.

دی ماه.ماه خاطره انگیزیه.فرداجمعه س حال کنید تا11بخوابید.بعد با لگد مامانتون بیدار شید ببینید که چه حالی میده.لینکه یکی همیشه بفکرتونه..وقتم تموم شد یاعلی

دربه در بازدید : 192 پنجشنبه 28 آذر 1392 نظرات (0)

بی کس شهر پیمبر یا حسن

غربت تو همچو حیدر یا حسن

من چه گویم شرح دردت ای غریب

ای عصای دست مادر یا حسن

امام حسن

روز هفتم صفر هر سال را به عنوان روز ولادت امام موسی کاظم علیه السلام می شناختم اما گویا بسیاری از همشهریان امسال به نقل قول دیگری روی آوردند؛ نقلی که می گوید هفتم صفر شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام است. از این روی به چند کتاب تاریخ مراجع کردم و چنین دیدم که در روز شهادت امام مجتبی علیه السلام اختلاف زیاد است، کما اینکه در عمر شریف حضرتش نیز اختلاف است. برخی چهل و شش سال، برخی چهل و هفت سال و برخی نیز چهل و هشت سال را برای ایشان ذکر نمودند.

اما در روز شهادت حضرتش نیز اختلاف چنین است که برخی از بزرگان شیعه همانند «شیخ مفید» هفتم صفر می دانند، برخی مانند «محمد بن سلحة شافعی» شهادت امام علیه السلام را در پنجم ربیع الاول سال چهل و نه هجری می دانند.

نقل دیگری در کافی نیز بر آنست که شهادت امام مجتبی علیه السلام در آخر صفر سال چهل و نه هجری است.

«علامه مجلسی» در بحار از کتاب مناقب چنین نقل می کند که دو شب از صفر سال پنجاه هجری مانده بود که ایشان شهید شدند.

برخی دیگر بر آنند که شهادت حضرت در بیست و پنجم ربیع الاول اتفاق افتاده است.

دربه در بازدید : 145 دوشنبه 25 آذر 1392 نظرات (0)

خیلی وقت بود چیزی رو تایپ نکردم.دل خودم هم برا نوشتن تنگ شده بود.دلم براشما تنگ شده بود.از حالا قول میدم دیگه تنهاتون نزارم.

I promise u to be near u every where.  

say every thing that u want

دربه در بازدید : 126 دوشنبه 25 آذر 1392 نظرات (1)

دو رکعت نماز انسان با همسر برتر است از عمل انسان عزبی(بی همسر) که

همه شب را در نماز و روز آن را روزه دار باشد.

رَکعتانِ یُصلیهما المُتزوجُ اَفضلُ مِن رجلٍ عَزبٍ یَقومُ لَیلهُ و یَصومُ نهارَهُ.

«وسائل الشیعه، ج 20، ص 19

تعداد صفحات : 4

درباره ما
Profile Pic
هرچه میخواهددل تنگت بگو!!!آقات داره میشنوه.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 32
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 38
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 49
  • بازدید ماه : 47
  • بازدید سال : 1,691
  • بازدید کلی : 13,489
  • کدهای اختصاصی

    ابزار آپلود

    تصویر روز

    ارسال لینک